؟

؟

انشا در مورد حیاط مدرسه



به کانال ما در تلگرام بپیوندید

دانلود کتاب گام به گام برای ابتدایی و هفتم هشتم نهم دهم یازدهم بیو

کانال انشای enshay20

کانال کلیپnehakakkar@

کانال تبلیغ رایگان kanal_tablighat_telegram@

 

 


پنج دقیقه مانده به زنگ تفریح کم کم زیپ کیف ها قژقژشان بالا می گیرد. دست ها داخل کیف ها می روند، مثل جاسوس هایی که می خواهند چیزی را کشف کنند. بعد مشت های پر زیر مقنعه ها قایم می شوند. از زیر مقنعه ها صدای وزوز پوست شکلات با صدای ریز نخودچی ها می اید که با هم دربارة قشنگی خودشان حرف می زنند. کم کم کلاس از این صدای ریز پر می شود...

زنگ که می خورد بچه ها کتاب هایشان را داخل کیف ها می چپانند و با سرعت به حیاط مدرسه می دوند. انگار که داخل حیاط مدرسه می خواهند چیزی را خیر کنند. دم دکة قاسم خان آن قدر شلوغ می شود که فکر می کنی بچه ها آدم معروفی را دیده اند و می خواهند از او امضا بگیرند.

بعضی بچه ها هم دستشان را پشت سرشان نگه می دارند و همراه دوستانشان حیاط را مدام دور می زنند مثل یک چرخ و فلک چرخ می زنند و چرخ می زنند و حرف زدنشان گل می کند. از آشپزی و گلدوزی گرفته تا مدل بینی دختر همسایه، حرف می زنند و حرف می زنند.

حالا حیاط مدرسه است که دست هایش را دو دستی روی گوش هایش گرفته است و می خواهد یک جیغ بلند بکشد که دست خانم ناظم زنگ را فشار می دهد و ترمز دستی همة پچ پچ ها، دویدن و... را می کشد و بچه ها را به طرف کلاس می برد. حالا حیاط مدرسه تا یک ساعت و نیم بعد می تواند یک نفس خالی از صدا و دویدن و... بکشد.